بسم رب الشهداء
در دفتر خاطراتش نوشته بود((دوست دارم در سن هجده سالگی شهید شوم))...
و آن شب که در مسجد ارک آرزویش برآورده شد؛چند ماهی بود که ۱۷ سالگی را
پس سر گذاشته بود.....آن شب ((مهدی اخلاقی))فقط دو ماه نا پایان مهلتی که
از خدا خواسته بود فاصله داشت.......
عاشورائیان در خلوت نیاز با خدای خویش چه سودا می کنند و در تماشاگه راز که
حلقه عشاق پاک باز است چه می بینند؟........خدا می داند و عاشورائیان...
اگر این راز گفتنی بود؛مهدی با اشاره از آن نمی گذشت و امروز سرود حسرت
بر لب های از راه ماندگان نمی نشست...که...((آن را خبر شد؛خبری باز نیامد)).. .
۲۶فروردین ماه۶۶ همزمان با میلاد مراد غایبش در خانواده ای مذهبیبه دنیا آمد.
نامش را با خود آورده بود...مهدی......دانش آموز سال آخر دبیرستان بود؛در مدرسه
کوچه؛و خیابان و مسجد محل؛مسجد حضرت سجاد(ع)که با آن انس و الفتی فراوان
داشت؛همه او را جوانیبا ایمان؛شیفته خدمت و اسوه ادب می شناختند و همه آنچه
دیده بودند اگر چه مهدی بود ولی مهدی در آنچه همه دیده بودند خلاصه نمی شد.
او هم چنان نام آوری گمنم بود.................
در دست نوشته هایی که از او باقی است و بسیاری از آنها را در دل شب نگاشته؛
پاکباختگی؛شور حسین(ع) و اوج در ملکوت موج می زند؛
بسیاری از دست نوشته ها؛با این بیت آغاز می شوند؛
((من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم))
چند ماه قبل به عنوان دانش آموز نمونه و همراه با چند دانش آموز دیگر به زیارت
خانه خدا و تربت پاک ائمه هدی(ع)رفته بود.مهدی از این سفر با خود کفنی آورده بود
که نیمه شب ها آن را می پوشید و به نماز شب می ایستاد...دوستانش بارها شنیده
بودند که در قنوت نماز ((اللهم الرزقنی شفاعة الحسین یوم الورود.......)) بر لب داشت
.......در دل داشت.....
یک روز قبل از آغاز محرم امسال(سال هشتاد وسه)که برای سیاه پوش کردن مسجد
محل رفته بود؛روزه بود و دوستانش متوجه شده بودند که تمام روزهای ماه ذیحجه
غیر از عید قربان روزه بوده است.
مهدی؛آن شب؛شب پنجم محرم؛نیز با زبان روزه و پیش از آن که روزه خویش را بگشاید
از مسجد ارک؛در حال نمازو در صف عزاداران حسینی به سوی او پر گشود.دقیقا در
همان زمان که پیش از این ؛از خدای خویش خواسته و بر صفحه ای در دفتر خاطراتش
نگاشته بود:
((دوست دارم در سن۱۸سالگی شهید شوم))
.............
صاف رفت تو بغل ارباب بی کفنش!
خدا می دونه چه لحظه ای بود........
بسوزی ودر عین حال.......................
صدا ها زیاد است. گناهان زیاد است. تنهایی ها بیشتر است ... خیالم راحت است چون می دانم خیلی زود خواهم مرد... چه معنای زیبایی است این مرگ.م ر گ ...
...............!!!!!!!!!
................................؟؟؟؟؟؟؟
با سلام خدمت مدیر وبلاگ وبازدید کنندگان عزیز آن
این نوشته تبلیغ نیست:
بلکه یک نیاز هست برای کسانی که وبلاگ یا سایت دارند
حتما می پرسید چی؟
جواب این که: کسانی که وبلاگ یا سایت دارند حتما نیاز به بازدید کنندگانی دارند
که از وبلاگ یا سایت آنها دیدن کنند سایت Www.33IR.Com این مشکل را در حد توان
---- بدون فریب وسو استفاده از دیگران---
حل کرده
ثبت دامنه رایگان با پسوند دات کام برای اولین بار در ایران
و افزایش آمار وبسایت شما به صورت جالب بدون انجام کاری و امکانات دیگر
به سایت Www.33IR.Com رفته ودر صفحه اول یک نام برای خود انتخاب کنید
و مراحل را تا آخر بروید
و باز هم حس غریب و ... این حس های غریب من هم بوی خاک باران خورده را می دهد. مثل دیوار خانه ی مادر بزرگها