بسم الله
این روزها شاید بیشتر از تمام عمرم نگرانم!
احساس می کنم خدایا بیش از هر زمانی در حق تو و اولیاءت ظلم کردم
بیش از همیشه عهد شکستم....گناه کردم.......
نگرانی های این روزها هم برای خودش مسئله ای شده!
خودم هیچی....اصلا به درک.....فقط اشتباهاتم به حساب کسانی که دیگران مرا
به دوستی با آنان می شناسند گذاشته نشود!
و البته بی معرفت لفظ شایسته ای است برای من!
خدایا من تو و فرستادگان پاکت را نشناختم! آری به خودت قسم نشناختم!
اگر می شناختم اینگونه بی پروا و با توجیهات گناه نمی کردم.......
آه خدایا.......هیچ گاه بنده خوبی برایت نبودم.
دوست دارم خوب باشم......محبت همیشگیت را بعضی اوقات درک می کنم
اما خدا جون..اما..........نمی دانم چه بگویم دیگر
بس است خیلی حرف زدم
من در بیان احساسم ضعیف و ناتوانم
تو خود ادامه حرف هایم را از دل پر گناه و غبارم بخوان!
بخوان اما......نکند دلت از دست بنده!!!!!!!!نه مخلوق سرکشت بشکند.
بخوان خدایا بخوان و با نظر خاصت مرا هم مخلص کن!
همان تزکیه ای که از سوی خودت است........
این هم از تفألی به حافظ
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیی جان من خطا اینجاست...
این نامحرم بودن ها هم اجازه ی حرف زدنهای بی پرده رو نمیده .نابود شدم از بس با حجاب حرف زدم. این گناهان هم شاید به دلیل صحبت با نامحرمان است... آه دختر نابود شدم از بس هیچ کس حرفهای منو نفهمید...حاشیه فلسفه پیش دانشگاهی خوندمو الان دارم به حکمت متعالیه فکر می کنم و راستی اگر ملاصدرا نبود چه می شد؟؟؟یک دل پر حرف دارم...
زهرا کاشکی می گفتی که چه ظلمی کردی؟خیلی دوست دارم بدونم که ظلمت چیه!
فائزه جون خدا ستارالعیوب است!
حالا من بیام خودمو ضایع کنم که چی؟!D:
اگه تو این جوری بگی اونوقت ما چی بگیم!!!!!!!!!!
واقعا از خودم شرمم اومد ):