بسم الله الرحمن الرحیم
و خدا داند که من دلتنگم....
یادش بخیر اولین باری که دیوار بقیع را دیدم...خیلی ناگهانی بود....اشک هایی که
بعد از آن نگاه سرازیر شد هم ناگهانی بود....گریه ای که از سوز دل بود...شاید هم
از شوق نگاه...اما فکر کنم هر دو بود!
امشب هم شب عجیبی است!.....نمی دانم چرا مدام فکر می کردم بانویی
دل شکسته از پشت پنجره های بقیع منظر بازگشت فرزندانش است...
اما از پسرش چیزی جز سپری خونی و...بازنگشت
بانویی که پسرش خدای ادب بود.......اما عباس(ع)..بازنگشت..فنا شد در حسین(ع)..
عون و جعفر و عبدالله هم که پیش از عباس فنا شدند.اما انگار هیچ کس عباس نشد!!
یاد این شعر میفتم
یادم ز وفای أشجع الناس آید وز چشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری هیهات برادری چو عباس آید
آقا جان اگر از تو می گویم..اگر برای تو بد می شود گنه کاری از تو یاد کند
مرا ببخش......اما.......چه بد شد برای تو که من تو را دوست دارم!
نه ...نه ....تو عظمت و جلال و شکوهت بیش از اینهاست! پس بگذار بگویم:
یا أباالغوث ادرکنی
سلام
خیلی جالب بود
ممنون
بسیار عالی بود ممنون
یا فاطمه الزهرا (س)
*** اللهم عجل لولیک الفرج ***