صدایآینه
((سپرده ام به کنیزان و هرچه نوکرتان
که آینه نگذارند؛ در برابرتان))
که گیسوی تو یکی در میان پر از یاس است
چه آمده است در این کنج خانه بر سرتان
شکسته ای و همین که به راه می افتی
صدای آینه می آید از سراسرتان
چه روی داده که حتی برای یک لحظه
عقب نمی رود از روی چهره معجرتان
نبینمت که به دیوار تکیه می آری
کنار چشمه چشم غریب همسرتان
کجاست شانه زدنها که کار هر شب بود!؟
به گیسوان همیشه نجیب دخترتان
خدا بخیر کند این نفس زدنها را
که سخت می رسد از سینه تا به حنجرتان
ببین چگونه غرور شکسته مردی
نشسته پای نفس های رو به آخرتان
الا مسافر بی نام و نشان خدا
تو آن بدون مزاری و ما کبوترتان
علی اکبرلطیفیان
سلام
وبلاگ جالبی داری و البته خاص
از اینکه می بینم تو این دنیای مجازی و خاکستری
هستند هنوز کسانی که حرفها و مطالبشون بوی خدا میده
و اعتقادات را احترام می کنند
شعر رودست خیلی زیبا و دلنشین بود
بدون اجازه ذخیرش کردم امیدوارم که راضی باشی
موفق باشی
از این نوع افراد زیادند ولی ناشناس...