یا رحمان و یا رحیم
چند روزی بود که بد جوری دلم گرفته بود. شده بودم یک آدم کم حوصله و عبوس!
از همه بدتر اینکه یک توجیه المسائل برای خودم ساخته بودم و
گناهان خودم رو با اون ها توجیه می کردم!
وای که عجب روزای تلخی بود!
خدایا التماست می کنم دیگه.....
ولی نه!
یادم نبود یکی داره مثل همیشه برام دعا می کنه....
یادم نبود خدای مهربون مثل همیشه نمیذاره پرت بشم تو چاه بلا
یادم نبود که خدا .......خداست
شایدم هم یادم بود! آره یادم بود اما باورم نداشتم!!!
نه باور هم داشتم!!!! .........پس من چم بود!؟؟؟؟؟
به هر حال روزای سختی گذشت
اما امروز من از نو متولد شدم
درست یک روز بعد از سالگرد عروجت ای عموی مهربانم!
برادر زاده ات دوباره متولد شد!
آن هم در عطر پاک فضای گلزار شهدا ؛ با شمیم ناب حرم
فرزند امام سجاد(ع) و پانصد و چند شهید گلگون کفن خفته در
گلزار!
و چه زیبا بعد آنهمه درد ودل؛ باران رحمت الهی بارید و من در زیر
باران بر سر قبرهایتان آمدم تا آفتاب دوباره بر سر مزار شما بر
جسم و روحم تابید و من همانجا فهمیدم که.......
زیبا بود......آنقدر زیبا که قابل توصیف نیست!
ممنونم که همیشه هوامو دارید.
دستم را در دستهایتان می گذارم.
شما هم هوای این طفل سر به هوا رو داشته باشید!
این عکس هم با اجازه ی عکاسش میذارم!
ببخشید عمو جون تو کادر نیستی!
انشاءالله یک روز با هم عکس یادگاری می گیریم!
اون دنیا منتظرم باش........
*بعونک یا لطیف*
.... پس چه رخ داده که این لفظ در روزگار ما با هر کفر و شرک و الحادی جمع می شود جز معرفت حق؟.......
........این روزگار اصلاً روزگار وارونگی انسان هاست و به مقتضای این وارونگی، نه عجب اگر کلمات هم وارونه شوند و اصطلاحاً بر مفاهیمی دلالت کنند که متضاد و متناقض با معانی حقیقی آنهاست! لفظ عرفان را هم مثل بسیاری دیگر از الفاظ – علم، آزادی، عقل، سیاست و… - از معنا تهی کردند و در پوسته ظاهری آن هر آنچه خواستند ریختند و کسی هم نتوانست دم بر آورد…
....چه شد که هنوز بسیجی های عارف از جبهه های عشق باز نگشته و جام زهر از گلوی نازنین آن زین العرفا پایین نرفته، بار دیگر لفظ عرفان به همان معنای فراموش شده خویش بازگشت و یک بار دیگر درِ باغ عرفان دروغین به روی عقده های تل انبار شده باز شد و…؟